دل کندن و جداشدن
لعنتی درست مثل مریضی میمونه!
تو روزای آخر،
دیگه میخواد جونت رو بگیره
درست مثل این میمونه که تب و لرز و درد و
همه و همه،باهم بیاد سراغت و فقط بتونی نفس بکشی و درد رو تحمل کنی 
به جز همینم،
کار دیگه ای ازت برنیاد
روزای آخر،
درست موقعی که میخواست بره هم همینجوری بودم
حالم درست مثل مریضی بود که جونش میخواست بالا بیاد
حالا آدم مریض میدونه دلیلش چیه و یه و دوایی هست،
ولی برای من که نمیدونستم چه مرگمه چی بود؟!
برای دل کندن و جدایی چه و دوایی بود؟!
هی خیابون رو بالا و پایین کردم،برای خودم هزارتا دلیل آوردم،گریه کردم و داد زدم
هیچکدوم جواب نمیداد
نمیدونم شایدم راه حلی، و دوایی هم داشت و من نمیدونستم
اما بد چیزی بود! 
روزای آخری که میخواست بره 
نه پاییز بود نه زمستون
بهار بود و هوا آفتابی
نه سرد بود،نه بارونی
اما از اون روزی که رفت 
پاییز شد و پاییز موند
سرد شد و سرد موند

 

پ ن :مهربانی را اگر قسمت کنیم
من یقین دارم به ما هم میرسد 
آدمی گر ایستد بر بام عشق
دستهایش تا خدا هم میرسد.

اینو تو برام فرستادی دلبر

دوایی ,میخواست منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اینجا همه چی هست موسسه بزرگ تشریفات مجالس ماهک رز مووی سیلما شرکت طراحی دکوراسیون اُراکو آموزش کسب و کار [ هَم دَمــَم ]